اتیسم ؛ تصویربرداری عصبی و شبکه مغزی
قسمت پانزدهم داستان من اوتیسمی این دومین باری بود که طعم تلخ تفاوت را می چشیدم. سینا و امین با ده روز فاصله به دنیا آمدند. امین پسر خواهرم هست و تا زمانی که بدانم سینا اوتیسم است؛کلی با خواهرم نقشه می کشیدیم که بچه ها را به یک مدرسه میفرستیم، حتی یک کلاس باشند […]
داستان منِ اوتیسمی-قسمت چهاردهم پسر کو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش مخوانش پسر امشب من به معنای واقعی این شعر پی بردم. همسرم تازه از سر کار آمده بود؛ میخواستیم شام بخوریم که در خانه زده شد. گفته بودم که خاطره خوشی از […]